دیوارسازهای است برای نگهداری بخش و یا یک بخش از بخش دیگر در یک بنا
دیوار گلی یا دای که از گل مخصوصی بنام گل دای ساخته میشود.
گل دای به گلی گفته میشود که مقدار آب آن کمتر از سایر گلها است و خاک آن فاقد شنهای ریز است. برای ساخت دای ابتدا ردیفی از گل دای به ارتفاع حداقل چهل سانتیمتر ساخته میشود.
پس از خشک شدن این ردیف ردیفی دیگر روی آن قرار داده میشود تا در نهایت دیوار تکمیل شود. به هر کدام از این ردیفها یک چینه گفته میشود .
برای استقامت دای، ضخامت چینههای پایین بیشتر از چینههای بالا است، که در نتیجه سطح مقطع دای برخلاف دیوار خشتی که مستطیل است به شکل ذوزنقه است.
دیگر گونههای دیوار :
بسیار متنوع بوده و مهمترین انواع آن را به نحو زیر میتوان خلاصه کرد:
دیوارهای گلی
دیوارههای بتنی
دیوار خاکی متراکم شده
دیوار دیافراگمی
دیوار با شمعهای صفحهای
دیوار پیش ساخته (دیوار سه بعدی)
دیوارآجری
تقسیمبندی دیوارها
دیوارها را میتوان به انواع داخلی و خارجی تقسیم کرد. از طرف دیگر دیوارها بر حسب تحمل فشار به چهار نوع تقسیم میشوند:
دیوارهای خارجی حامل یا تحمل کننده بار
دیوارهای خارجی غیر حامل
دیوارهای داخلی حامل
دیوارهای داخلی غیر حامل
در اثر عبور راه آهن از مناطق کوهستانی و مجاورت با رودخانه ها بمنظور حفظ و تحکیم خاکریز و بستر خط از دیوارهای مختلف استفاده میگردد. این دیوارها بیشتر بصورت وزنی بوده و برحسب محل بصورت بتنی یا سنگی احداث میگردد که در بیشتر مناطق راه آهن بصورت سنگی است.
محتویات
۱ دیوار بالی
۲ دیوار برگشتی
۳ دیوار ربع مخروطی
۴ دیوار هدایت آب
۵ دیوار ضامن
۶ دیوار حایل
۷ دیوار پوششی
۸ دیوار ساحلی
۹ دیوار گابیون
۱۰ دیوار رسوبگیر
۱۱ نکاتی در مورد نحوهٔ کار
دیوارهای حفاظتی
دیوار بالی
دیواری است که بصورت جاده نسبت به پایهها در طرفین پل ساخته میشود ودر مواردی که آب مسیر خود را بدون کمک دیوار میتواند طی کند، جلوی ریزش خاکریز را میگیرد.
دیوار برگشتی
دبواری است که بطور موازی با محور خط وعمود برپایهها ساخته میشود که بر روی پلهای کوچک با خاکریز بلند مورد استفاده قرار میگیرد.
دیوار ربع مخروطی
این دیوار در مواقعی که ارتفاع پایهها زیاد باشد از شسته شدن خاکریز طرفین پایه جلوگیری مینماید.
دیوار هدایت آب
این دیوار از فاصله دور سیلابها را جمع کرده و بهدهانه پل هدایت مینماید. در مواقعی بکرا میرود که حوزه آبریز تقریباً سطح نو در بارنگیهای شدید ممکن است سیلاب بطرف خاکریز حرکت و به آن آسیب برساند.
دیوار ضامن
برای جلوگیری از رانش خاکریز در پای خاکریزها احداث میشود و چنانچه شیب طبیعی زمین خیلی زیاد باشد از دیوار ضامن از خشکه چینی پشت استفاده میشود.
دیوار حایل
این دیوارها در جلوی ترانشهها احداث میگردد. و چون زمین پشت دیوار دست نخورده و طبیعی است و چسبندگی لازم را دارد ابعاد این دیوار از دیوار ضامن کوچکتر است.
دیوار پوششی
برای پوشش ترانشههایی که جنس سخت دارند بکار میرود فشار وارده به دیوار پوششی خیلی ناچیز است.
دیوار ساحلی
این دیوارها در ساحل رودخانه جهت هدایت آب به دهانه پل و جلوگیری از پخش شدن آب در مواقع طغیان رودخانه معمولادر خط الزامی ساحل ایجاد میشود.
دیوار گابیون
عبارت است از خشکه چینی منظم در داخل توریهای فلزی مکعب مستطیلی که به منظور جلوگیری از حرکت خاک و شسته شدن پاشنه خاکریزها و غیره بکار میرود.
دیوار رسوبگیر
دیواری است که بصورت مشبک و وزنی در مسیل بالاست پلها به منظور جلوگیری از حرکت رسوبات درشت به سمت پل احداث میشود رسوبات انباشته در حوضچه پشت این دیوارها جمع آوری و بر حسب حجم حوضچه و مقدار رسوبات حمل شده توسط سیلاب بایستی با برنامههای پیش بینی شده تخلیه گردد.
نکاتی در مورد نحوهٔ کار
چنانچه لازم باشد در امتداد دیواری با ارتفاع زیاد که در حال ساختن آن هستیم بعداً دیوار دیگری ساخته شود باید لاریز انجام دهیم.
هرگاه ابتدا و انتهای یک دیوار در طول دیوار دیگری بهم متصل شود، به آن دیوار در تلاقی گفته میشود.
نام دیوارهای جداکننده و تقسیم پارتیشن نام دارد.
سیمان نوع اول برای دیوارها و فونداسیونهای معمولی استفاده میگردد.
حداقل درجه حرارت برای بتن ریزی ۱۰ درجه میباشد.
در بتون ریزی دیوارها و سقفها، صفحات قالبی فلزی مناسب ترند.
لاریز یعنی ادامه بعدی دیوار بصورت پله پله اتمام پذیرد.
وجود بند برشی در پیوند مقاومت دیوار را ضعیف میکند.
پارتیشن میتواند از جنس چوب، پلاستیک و فایبرگلاس باشد.
ملات در دیوار چینی ساختمان حکم چسب را دارد.
معمولاً برای کرم بندی دیوارهای داخلی ساختمان(اتاقها) از ملات گچ و خاک استفاده میشود.
وجود نمک در ملات کاه گل موجب میشود که در آن گیاه سبز نشود.
بتون مسلح یعنی بتن با فولاد.
دیوار اطراف محل آسانسور معمولاً ازمصالح بتون آرمه میسازند.
معنی و اشعاری با کلمه دیوار
لغتنامه دهخدا
دیوار دیوار. [ دی ] (اِ) (از: دیو + آر، علامت نسبت ). (بهار عجم ). جدار و بنائی که در اطراف خانه میگذارند و بدان وی را محصور می کنند. هرچی...
بی دیوار بی دیوار. [ دی ](ص مرکب ) (از: بی + دیوار) که دیوار ندارد : بچشم سر یکی بنگر سحرگاه بر این دولاب بی دیوار و بی لاد.ناصرخسرو.رجوع به...
هم دیوار هم دیوار. [ هََ دی ] (ص مرکب ) همسایه . (آنندراج ).
سنگ دیوار سنگ دیوار. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز. دارای 124 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و...
شاه دیوار شاه دیوار. [ دی ] (اِ مرکب ) دیوار بلند و ستبر قصری یا قلعه و غیره . (یادداشت مؤلف ) : چنانکه به هفت سال بیرون قصبه کشت نکردند....
دیوار کوب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دیوار قان این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چینه دیوار این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
زمین دیوار زمین دیوار. [ زَ ] (اِ مرکب ) نام ورزشی است که استاده شده دستها بر دیوار بند کرده زور بر دیوار زده به شنو رونده یعنی «دند» می کنن...
دیوار هالک دیوار هالک . [ دی ل َ ] (اِ مرکب ) دیوار مالک ؟ وصعة (مرغی است ). (زمخشری ). دال بزه . (یادداشت مؤلف ). مرغی شبیه گنجشک و خردتر از آن...
چینه دیوار چیزی که برروی دیوار می گذارند تاکسی نتواند ازروی آن عبور کند مثل خارهایی که دربیابان می روید
چینه دیوار خاربرسر دیوار نهادن تا کسی نتواند ازآن بگذرد
دیوار کوتاه دیوار کوتاه . [ دی ] (ترکیب وصفی ، ص مرکب ) کنایه از مفلس و تهیدست . (از آنندراج ). || فقر و تنگدستی . (ناظم الاطباء).
روی در دیوار روی در دیوار. [ دَ دی ] (اِ مرکب ) غیبت و رحلت . (ناظم الاطباء) (از استنگاس ).
شاخ بر دیوار شاخ بر دیوار. [ ب َ دی ] (ص مرکب ) کنایه از مردمان پیش خود برپا و زعمی و گردنکش باشد. (برهان قاطع). شاخ به دیوار. (آنندراج ) : فر...
روی به دیوار روی به دیوار. [ ب ِ دی ] (ص مرکب ) مشوش و پریشان و حیران . (ناظم الاطباء).- غریب روی به دیوار ؛ غریب پریشان و مشوش .
خاک دیوار خوردن خاک دیوار خوردن . [ ک ِ دی خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از قناعت کردن . (آنندراج ).
خاک دیوار لیسیدن خاک دیوار لیسیدن . [ ک ِ دی دَ ] (مص مرکب ) کنایه از قناعت کردن . (آنندراج ).
خط بر دیوار کشیدن خط بر دیوار کشیدن . [ خ َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حفظ اعداد کردن . (آنندراج ) : می کشم در حساب وعده ٔ اوخط ز مژگان همیشه بر دیوار...
به در و دیوار زدن این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خار بر دیوار نهادن خار بر دیوار نهادن . [ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بر روی دیوار خار قرار دادن و به عربی آن را تشویک می گویند. (منتهی الارب ).
خار بر سر دیوار نهادن خار بر سر دیوار نهادن . [ ب َ س َ رِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خار بر سر دیوار گذاشتن تا کسی بر آن آمدن نتواند. خزالحائط بالشوک
=============================================
اشعار درو دیواری
دیوار. [ دی ] (اِ) (از: دیو + آر، علامت نسبت ). (بهار عجم ). جدار و بنائی که در اطراف خانه میگذارند و بدان وی را محصور می کنند. هرچیزی که فضای را محصور کند خواه از مصالح بنائی باشد و یا جز آن . (ناظم الاطباء). دیفال . دیوال . لاد. (یادداشت مؤلف ). کت . (بلهجه ٔ طبری ). ترجمه ٔ جدار و دیوال تبدیل آن است زیرا که را و لام بهمدیگر بدل میشوند نیز با فا تبدیل می یابد لهذا فارسیان گاهی دیوار را دیفال نیز گویند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). تَرا :
نه پا دیر باید ترا نه ستون
نه دیوار خشت و نه آهن درا.
رودکی .
دیوار و دریواس فرو گشت و برآمد
بیم است که یکباره فرود آید دیوار.
رودکی .
دیوار کهن گشته نبردارد پادیر
یک روز همه پست شود رنجش بگذار.
رودکی .
تا نکردی خاک را با آب تر
چون نهی فلغند بر دیوار بر.
طیان .
بدینگونه سی و دو فرسنگ تنگ
ازینروی و آنروی دیوار سنگ .
فردوسی .
ز هر کشوری دانشی شد گروه
دو دیوار کرد از دو پهلوی کوه .
فردوسی .
ز مژگان فروریخت خون مادرش
فراوان بدیوار برزد سرش .
فردوسی .
چه گفت آن سخنگوی پاسخ نیوش
که دیوار دارد بگفتار گوش .
فردوسی .
یکی را سد یأجوج است دیوار ۞
یکی را روضه ٔ خلد است بالان .
عنصری .
بپای پست کند برکشیده گردن شیر
بدست رخنه کند لاد آهنین دیوار.
عنصری .
در و دیوارهای آن خانه نیکو نگاه کنید. (تاریخ بیهقی ).
که جوید به نیکی ز بدخواه راه
بدیوار ویران که گیرد پناه .
اسدی .
ز پولاد ده میل دیوار بود
بدوبر ز خشت و سنان خار بود.
اسدی .
گرچه اندک بیگمان حکمت بود صنع حکیم
لیکن آن بیندش کو را پیش دل دیوار نیست .
ناصرخسرو.
ای شب تار تازیان بچپ و راست
بر زنی آخر سر عزیز بدیوار.
ناصرخسرو.
دیوار بلند است تانبیند
کانجاش چه ماند از برون خانه .
ناصرخسرو.
بخلوت نیزش از دیوار می پوش
که باشد در پس دیوارها گوش .
نظامی .
لب بگشا گرچه در او نوشهاست
کز پس دیوار بسی گوشهاست .
نظامی .
مکن پیش دیوار غیبت بسی
بود کز پسش گوش دارد کسی .
سعدی .
مردباید که گیرد اندر گوش
ور نبشته ست پند بر دیوار.
سعدی .
چهار گوشه ٔ دیوار خود بخاطر جمع
که کس نگوید از اینجا بخیز و آنجا رو.
ابن یمین .
خوانده در گوش او در و دیوار
لیس فی الدار غیره دیار.
شیخ بهائی .
- امثال :
از دیوار شکسته و زن سلیطه بایدپرهیز کرد .
الهی دیوار هیچکس کوتاه نباشد .
در بتو می گویم دیوار تو بشنو .
دیوار حاشا بلند است .
دیوار موش دارد موش گوش دارد، پس دیوار گوش دارد.
دیواری از دیوار ما کوتاهتر ندید .
کم بود جن و پری ، یکی هم از دیوار پرید .
مثل دیوار ؛ که هیچ اظهار تأثر نکند. که هیچ سخن نگوید.
- بینی بدیوار آمدن ؛ بحرمان و یأس سخت دچار گشتن . (یادداشت مؤلف ) :
بتاریکی اندر گزاف از پی او
مدو کت بر آید بدیوار بینی .
ناصرخسرو.
- پای دیوار ؛ بیخ دیوار. بنیاد دیوار. بن دیوار :
در اوراق سعدی چنین پند نیست
که چون پای دیوار کندی مایست .
سعدی .
- چاردیوار ؛ کنایه از خانه و منزل :
دو لختی در چاردیوار بست .
نظامی .
بگفت از پس چاردیوار خویش
همه عمر ننهاده ام پای پیش .
سعدی .
و رجوع به چهاردیوار شود.
- چهاردیوار ؛ محوطه . زمین محصور از چهار جهت . کنایه از خانه و منزل : و یک روز بنزدیک آن چهاردیوار برگذشت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
- دیوار اندودن ؛ پوشاندن دیواررا بوسیله ٔ مالیدن ماده ای بر روی آن چنانکه مالیدن کاهگل و یا قیر بدیوار. (یادداشت مؤلف ).
- دیوار بدیوار ؛ بی فاصله . متصل بهم با فاصله ٔ دیواری . رجوع به ترکیب همسایه ٔ دیوار بدیوار شود.
- دیوار بستن ، دیوار کشیدن ، دیوار برآوردن ؛ ایجاد سد و مانع کردن :
ریزم ز عشقت آبرو تا خاک راهت گل شود
در پیش چشم دشمنان دیوار بندم عاقبت .
ناصرخسرو.
- دیوار بلند ؛ دولت و توانگری . (ناظم الاطباء). منعم و مالدار. (از آنندراج ). کنایه از دولتمند. (غیاث ).
- دیوار بینی ؛حجاب ما بین دو سوراخ بینی . (ناظم الاطباء). اخرم ؛ کسی که دیوار بینی اش بریده باشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به بینی شود.
- دیوار خانه روزن شدن ؛ کنایه از خراب شدن خانه . (برهان ) (ناظم الاطباء).
- دیوار صوت (در فرانسه سوپرسونیک ، برتر از صوتی یا ابر صوتی )، وصف سرعتهای برتر از سرعت صوت یا حرکت (خاصه پرواز) با چنین سرعتها ۞ . سرعتهای کمتر از سرعت صوت را سوسونیک یا زیرصوتی و سرعتهای مساوی حرکت صوت را (سونیک = صوتی ) میخوانند و حرکات سوپرسونیک با سرعتهای بسیار زیاد را هیپرسونیک گویند. (دائرة المعارف فارسی ).
- دیوار کسی را کوتاه ساختن ؛ عاجز و زبون گردانیدن . (آنندراج ). ضعیف ساختن و ناتوان کردن . (ناظم الاطباء).
- دیوار کسی را کوتاه دیدن ؛ کنایه است از او را عاجز و زبون دیدن . (غیاث ) (آنندراج ) :
غمت صد رخنه بر جان کرد ما را
مگر دیوار ما کوتاهتر دید.
امیر شاهی .
- دیوار گلین ؛ دیواری که از گل ساخته باشند. (ناظم الاطباء). چینه .
- || سد و بندورغ . (ناظم الاطباء).
- دیوار ندبه ؛دیوار سنگی عظیمی به ارتفاع پانزده متر در بیت المقدس نزدیک مسجد عمر، حوالی معبد قدیم سلیمان . یهودیان هر روز جمعه در جلو آن گرد می آمدند و بر ویرانی بیت المقدس ندبه میکردند و این رسم از قرن اول میلادی سابقه داشته است . (دائرة المعارف فارسی ).
- رو به دیوار کردن ؛ مقابل دیوار ایستادن .
- || به مانعی روی آوردن :
از روی دوست تا نکنی رو به آفتاب
کز آفتاب روی بدیوار مکنی .
سعدی .
- همسایه ٔ دیوار بدیوار ؛ همسایه که خانه ٔ او بخانه تو پیوسته است . جارالجنب . جار بیت بیت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به همسایه و ترکیبات آن شود.
|| سور و حصار : پیروزبن یزدجرد نرم ... دیوارشهرستان اصفهان کرده است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 83). دیواری بگرد این همه درکشید. (حدود العالم ).
- دیوار بزرگ چین ؛دیوار دفاعی مستحکم معروفی به ارتفاع شش تا پانزده متر و به ضخامت 4/5 تا 7/5 متر که بطول حدود دو هزارکیلومتر بین مغولستان و چین بمعنی اخص ممتد است و در فواصل معین برجها دارد. در قرن سوم قبل از میلاد درعهد امپراطور هوانگ تی ، از سلسله ٔ چین بتوسط سیصد هزار تن (اغلب از مجرمین ) ساخته شد و در 204 ق .م . پس از (18 سال ) به اتمام رسید. طول آن با تمام انشعابات و پیچ و خمها سه هزار و دویست کیلومتر است صورت کنونی آن از دوره ٔ سلسله ٔ مینگ است . دیوار چین چهار دروازه ٔ عمده داشت ؛ شانهایکوان ، نانکو، ین من و کیایوکوان . امروز از دیوار چین فقط بعنوان مرز جغرافیایی استفاده میشود. (از دائرة المعارف فارسی ). و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2256، 2255 شود.
- دیوار حصار ؛ باروی قلعه . (ناظم الاطباء).
|| مؤلف در یادداشتی شاهدزیر را که از نوروزنامه برای کلمه ٔ دیوار نقل نموده اند در ذیل همان یادداشت به کلمه «سرکل مورال » ارجاع داده اند که اینک پس از ذکر شاهد از نوروزنامه تعریفی را که لاروس در ذیل «سرکل مورال » آورده است نقل میکنیم :
هر آلتی که رصد را بکار آید بساختند از دیوار و ذات الحلق و مانند آن . (نوروزنامه ص 70). ابزاری است که مورد استفاده ٔ منجمان و ستاره شناسان قرار گیرد، یک دایره ٔ بزرگ دیواری که مساحت آن با دقت تقسیم شده است و این دستگاه یا ابزار در موازات دیواری قرار گرفته که میتواند بدور یک محور عمودی گردش کند. || درختی از طایفه ٔ صنوبر که همیشه سبز است و سرو کوهی نیز گویند و بتازی عرعر نامند. (ناظم الاطباء). || کنایه از هرچیزی است که اسباب جدایی قوم مقرب خدا گردد. (از قاموس کتاب مقدس ).
منابع :
بخش اول دیوار در معماری و ساخت ساختمان از : سایت ویکی
ویکی پدیا
منابع بخش دوم لغتنامه دهخدا
منابع و سایت های فربد حیدری
سایت طراحی استخر
سایت معماری و هنر ایران زمین ( سوناسازان )
سایت هنر و دکور سنتی ایران زمین