معنا به فارسی
قَطَان :
ج قَطَّانُون : فروشنده پنبه ، بافنده پارچه هاى پنبه اى و فروشنده آن ، پنبه زن ( حلّاج ).
قَطَانِیَات :
مُرادف ( القَرنِیَّات ) است به معناى تیره گیاهى پروانه واران .
قَطَبَ :
قَطْباً و قُطُوباً الرجُلُ : ابروان خود را درهم کشید و خشم کرد .
قَطَرَ :
قَطْراً و قُطُوراً و قَطَرَاناً الماءُ : آب قطره قطره روان شد
- الصَّمْغُ مِنَ الشَّجَرَة : صمغ از درخت خارج شد
- قَطْراً الإِبلَ : شتران را بهم نزدیک گردانید .
قَطِب :
آنکه ابروان خود را در هم کشد .
قَطْب :
ج أَقْطَاب : آهن سنگ زیرین آسیاب که سنگ بالاى آسیاب بر روى آن مى چرخد .
قَطْر :
مص ، ج قِطَار : آب قندى که در اثر جوشش بر روى آتش سفت و غلیظ شود ، باران ، آنچه که از قطره چکان مى چکد .
قَطَّبَ :
تَقْطِیباً [ قطب ] الرجُلُ : مُرادف ( قَطَبَ ) است .
قَطَّرَ :
تَقْطِیراً [ قطر ] الماءَ : آب را قطره قطره روان کرد
- الدّواءَ : آب دوا را بصورت مقطّر در آورد
- الإِبِلَ : شتران را با نظم به هم نزدیک گردانید .
قُطُب :
ج أَقْطَاب : مُرادف ( الْقَطْب ) است .
قُطُر :
بخورِ خوش بو .
قُطْب :
ج اقْطَاب : آهن سنگ زیرین آسیاب که سنگ بالاى آسیاب بر روى آن مى چرخد
- ج اقْطَاب و قُطُوب وَ قِطَبة : ملاک و مدار آن چیز ، بزرگ خاندان و مهتر قوم
- ( فک ): ستاره اى است میان جدى و فرقدان که نماینگر قبله مى باشد
- عندَ الجغرافیِّین : طرف محور زمین که دو قطب مى باشند : قطب شمالى و قطب جنوبى
- ( ه ): نقطه اى است ثابت روى کره اى , تحرّک .
قُطْبَة :
ج قُطَب : میله اى است وسط سنگ زیرین آسیاب که سنگ روئین به دور آن مى چرخد
- عِندَ الجُغرافیین : قطب یا دو طرف محور زمین .
قُطْر :
ج أَقْطار : کشور ، ناحیه ، جانب ، عود که با آن بخور دهند
- ( ه ): خطى است که دائره را به دو قسمت مساوى تقسیم مى کند
- فى الصَّمَغ و فِى المتوازى السّطوح ( ه ) : خط مستقیمى است که دو رأس غیر متتالى را به هم وصل کند ، و در شکلهاى مخروطى مستقیمى است که محلّ هندسى در میان وترهاى موازى را باتجاه معینى نشان دهد ؛ « قُطْرانِ مُتَرافقانِ » ( ه ): دو قطرى است که هر یک از آنها محلّ هندسی براى میان وترهاى موازى با یکدیگر است ؛ « قُطْرُ الشَّمْسِ الظّاهِر »: زاویه اى است که خورشید را بر آن از مرکز زمین مى بیند و درجه آن بین 32 دقیقه و 35 ثانیه در آغاز سال است و 31 دقیقه و 31 ثانیه در اوّل جولاى است که مطابق با دهم تیر ماه مى باشد ؛ « اقْطَارُ الدُّنیا »: جهات چهارگانه دنیا .
قِطَان :
ج قُطُن : چوبهاى هودج ( محمل ).
قِطَة :
( ح ): واحد ( القِطّ ) است به معناى یک گربه .
قِطْر :
گونه اى مس ، مس گداخته ، گونه اى پارچه خط دار .
قطر کره خورشید 109 برابر قطر زمین است | - عند الصوفیّة : در اصطلاح صوفیان بمعناى نور الهى خداوند متعال است | - من الأَیام : روز آفتابی ؛ « بَسَطَ الشی ءَ فى الشَّمْسِ »: آن چیز را در معرض نور و گرماى خورشید قرار داد ؛ « دَخَلَتِ الشمْسُ الى البَیْتِ »: نور خورشید به درون خانه درآمد . :
قطب :
نجیب زاده , ادم متنفذ , متشخص , قطب
قطب کهربائی:
قطب مغناطیسی , قطب الکتریکی , الکترود
قطر :
مورب , اریب , دوگوشه , قاطع دو زاویه , قطر , قطر دایره , ضخامت , کلفتی
قطة :
گربه , شلا ق زدن , قی کردن , شلا ق لنگربرداشتن
قطر :
تقطیرشدن , عرق گرفتن از , چکاندن
|
Words
Category Meaning Original text
Technology Drip ( n .) قطر . تقطر . قطران
Tourism Dollop مقدار ضئیل / قطعة طعام ساقطة / قطرات شراب ساقطة
Tourism Country بلد / قطر / دولة / وطن / ریف
General tow [ Ind . Mar .] قطر
General thread diameter [ Ind . Mil ] قطر وسطی للمسننات / قطر / التعشیق
General radius عَظمُ الکُعبُرَة , عَظمُ الکُعبُرَة , کُعبُرَة , نِصفُ قُطر
General pitch diameter [ Ind . Mil ] قطر درجة المیل
General dribble feed [ Ind . Mil ] جهاز تلقیم قطرات / نقط
General diameter [ Ind . Mil ] قطر الدائرة
General diameter قُطرُ الدّائِرَة
General diagonal قُطرُ المُرَبّعِ أو المُستَطِیل
General Tar emulsion مستحلب قطرانی
General Tar قطران ، قیر
General Radius of gyration نصف قطر العطالة
General Radius of curvature نصف قطر الانحناء
Industrial bore - cylinder قطر الاسطوانة
Industrial outer diameter قطر خارجی
Industrial inner diameter قطر داخلی
Legal Caliber ; calibre عیار ، سعة ، قطر داخلی
Legal territory قطر
Financial Warpage جر ، سحب ، قطر
Financial Diagonal خط قطری ، قطر المضلع
Financial Warpage dues رسوم جر ( أو سحب ، أو قطر )
Financial Towage سحب ، قطر ، أجرة القطر
Financial Caliber ; calibre عیار ، سعة ، قطر داخلی
|