نوشته چارلز تامسون و بیلی چایلدیش
منبع : سایت
(استاکیستها اولین بیانیه استاکیستی (۱۳۷۷ •
بازنوگرایی بهمنظور جایگزینی ارزشهای معنوی بهجای پستمدرنیسم ۱۳۷۸
ضدضدهنر چرا هنر امروز هنر نیست ۱۳۷۸
استاکیستها
علیه مفهومگرایی، لذتگرایی و هنرمندان خودپرست
۱. استاکیسم نبردیست برای اصالت. به وسیلهٔ برداشتن نقاب زرنگی و اقرار به موقعیتی که در آن هستیم، استاکیست به خودش اجازه میدهد تا احساساتش را بدون سانسور بیان کند.
۲. نقاشی وسیلهای است برای کشف خود. نقاشی شخص را کاملا متعهد میسازد به فرآیندی از عمل، احساس، فکر و بینش، تمام اینها را با وسعت نظر و جزئیاتی صادقانه و دقیق آشکار میکند.
۳. استاکیسم نمونهای از هنر را ارائه میدهد که جهانشمول است. این نمونه تلاقیای است از خودآگاه و ناخودآگاه، فکر و احساس، معنوی و مادی، شخصی و عمومی. نوگرایی مکتبیست متلاشیشده - جنبهای از هنر مجزا و اغراق شدهاست تا به کلیت آسیب بزند. این یک تحریف بنیادین در تجربهٔ بشریست و مرتکب دروغی خودپسندانه میشود.
۴. هنرمندانی که نقاشی نمیکنند هنرمند نیستند.
۵. هنری که باید در گالری باشد تا هنر باشد هنر نیست.
۶. استاکیست تصاویر را نقاشی میکند چراکه آنچه اهمیت دارد نقاشی کردن تصاویر است.
۷. استاکیست مسحور جوایز پر زرق و برق نمیشود، بلکه قلباً درگیر فرآیند نقاشی است. موفقیت برای استاکیست این است که صبح از رختخواب بیرون بیاید و نقاشی کند.
۸. این وظیفهٔ استاکیست است تا در ترس و معصومیت خود کندوکاو کند از طریق پدید آوردن تابلوهای نقاشی و نمایش آنها به عموم، بدین صورت توسعه جامعه بهوسیلهٔ بخشیدن قالبی مشترک به تجربهٔ شخصی و قالبی شخصی به تجربهٔ مشترک انجام میگیرد.
۹. استاکیست یک هنرمند حرفهای نیست بلکه یک شیفتهاست کسی که ترجیح میدهد بر روی بوم خطر کند تا آنکه پشت اشیای حاضرآماده پنهان شود (برای مثال یک گوسفند مرده). شیفته، دور از جایگاه حرفهای، همواره در کسب تجربه پیشتاز است، فارغ از این نیاز که مصون از خطا جلوه کند. جهشهای کوشش بشر توسط فرد بیباک صورت میپذیرد، چراکه او ملزم به حفظ مقام خود نیست. برخلاف حرفهای، استاکیست از شکست نمیهراسد.
۱۰. نقاشی رمزآلود است. نقاشی دنیاهایی در دنیاهای دیگر میسازد، به واقعیات روانی پنهانی که ما در آنها زندگی میکنیم دست مییابد. نتایج به دست آمده کاملا از مواد به کار گرفتهشده متفاوت میباشد. یک شی موجود (مثل یک گوسفند مرده) مانع از دسترسی به دنیای درون میشود و تنها میتواند بخشی از دنیای فیزیکیای که در آن جای گرفتهاست باشد، چه در زبالهدانی چه در نمایشگاه. هنر حاضرآماده ماتریالیسم را به چالش در میآورد.
۱۱. پسانوگرایی، در تلاش نوجوانانهٔ خود برای تقلید هوش و ذکاوت هنر نوگرا، خودش را در بنبستی احمقانه یافتهاست. آنچه که قبلا تلاشی برای جستجو و شوراندن بود (به عنوان دادائیسم) راهش را به زرنگبازی پوسیدهای دادهاست که مورد سواستفادهٔ اقتصادی قرار میگیرد. استاکیست هنر زندهای را فریاد میزند که شامل تمام جنبههای تجربیات بشری است، شهامت این را دارد که ایدههایش را بهوسیلهٔ رنگدانهٔ ابتدایی بیان کند و احتمالا خودش را به عنوان یک غیرزرنگ تجربه میکند.
۱۲. علیه وطنپرستهای متعصب «هنر بریت» و هنرمند خودپرست. استاکیسم یک غیرجنبش جهانی است.
۱۳. استاکیسم علیه «ایسم» است. استاکیسم یک «ایسم» نمیشود چراکه استاکیسم در واقع استاکیسم نیست بلکه از رده خارج است!
۱۴. «هنر بریت»، که توسط «ساچیها»، جریان محافظهکاری و حزب «کارگر» حمایت میشود، ادای این ادعایشان را درمیآورند که ویرانگر و پیشرو هستند.
۱۵. نزاعهای پیاپی هنرمند خودپرست برای به رسمیت شناختهشدن توسط عموم منجر به ترس و درماندگی پیاپی میشود. استاکیست خطر اشتباه را با اشتیاق میپذیرد و آگاهانه این جسارت را دارد که ایدههای خودش را در شاخههای نقاشی به نمایش بگذارد. درحالیکه ترس از شکست هنرمند خودپرست بهصورت اجتنابناپذیری زیرپوستانه نفرت از خود را بروز میدهد. اشتباهی که استاکیست مرتکب میشود او را وارد وادی عمیقی میسازد که منجر به فهم بیفایده بودن تمام دعواها میشود. استاکیست نزاع نمیکند – چراکه این باعث دوری از خود و جایگاهت میشود – استاکیست درگیر لحظه است.
۱۶. استاکیست وظیفهٔ دشوار بازی کردن نقشهای نوگرایی، یکه زنی و جلب توجه کردن را دنبال نمیکند. همچنین استاکیست نه به عقب و نه به جلو نگاه نمیکند بلکه درگیر مطالعهٔ وضعیت کنونی بشر میباشد. استاکیستها برای جایگزین کردن کار بهجای زرنگبازی مبارزه میکنند، واقعیت بهجای انتزاع، محتوا بهجای پوچی، طنز بهجای هجو و نقاشی بهجای خودستایی.
۱۷. اگر این آرزوی یک مفهومگرا است که همیشه زرنگ باشد آنوقت این وظیفه استاکیست است که همیشه در اشتباه باشد.
۱۸. استاکیست مخالف روش برپایی نمایشگاه بر روی دیوار سفید میباشد و خواستار برپایی نمایشگاهها در داخل خانهها و همچنین موزههای کهنه میباشد، همراه با مبلمان راحتی و فنجانهای چای. محیطی که هنر در آن تجربه میشود نباید بیحال و ساختگی باشد.
۱۹. جنایات تحصیلات: بهجای تبلیغ در ترفیع احساسات شخصی از طریق جریانهای شایسته هنری و غنا بخشیدن به جامعه، نظام مدارس هنری به یک کاغذبازی حسابشده تبدیل شدهاست که اهداف اولیهٔ آنها مالی میباشد. استاکیست خواستار یک سیاست باز پذیرش برای تمام مدرسههای هنری است که بر اساس کار شخص، گذشته از سابقه تحصیلی او - یا به قول معروف سابقهای که ندارد - باشد.
ما همچنین خواستار توقف فوری سیاست زندانی کردن دانشآموزان مستعد و غیرمستعد، چه در داخل کشور و چه خارج از آن هستیم.
ما همچنین خواهان در دسترس بودن تمام ساختمانهای دانشکدهها برای تحصیل افراد بالغ و برای استفاده تفریحی افراد بومی همان ناحیه میباشیم. آن مدرسه یا دانشکدهای که توانایی ارایهٔ این امکانات را برای مردم میهمانشان ندارد، حق بودن نیز ندارد.
۲۰. استاکیسم پذیرای هرگونه اتهامی میباشد، ما تنها کسانی را که در همان نقطه آغاز میایستند متهم میکنیم – استاکیسم در نقطه پایان آغاز میشود!
۱۹۹۹/۸/۳
بازنوگرایی
بهسوی معنویت در هنر
مکتب مدرنیسم در قرن بیستم راهش را گم میکند، تا اینکه آخرسر از زبالهدانی پستمدرنیسم سر در میآورد. هماکنون استاکیستها - اولین گروه هنری بازنوگرا، تولد بازنوگرایی را اعلام میکنند.
۱. بازنوگرایی بار دیگر خواستار جایگاه اصلی مدرنیسم میباشد، بهصورت مشخص بینشی در مقابل فرمالیسم.
۲. بازنوگرایی ترجیح میدهد یادگیرنده باشد تا اینکه آموزنده و از هنرمندانی که مشتاقند تا خودشان را بشناسند استقبال میکند، و همچنین ترجیح میدهد در فعالیتهای هنری باز و پررابطه باشد تا اینکه گوشهنشین. ریمدرنیسم بینش معنوی بنیانگذاران مدرنیسم را زنده نگه میدارد و شجاعت و درستی آنها را در به نمایش گذاشتن دردهای بشر بهوسیلهی هنری جدیدی که دیگر در قید مذهب و سیاست دگم نباشد گرامی میدارد و همچنین نبردیست برای شنیده شدن مجموعهای از روان انسان.
۳. بازنوگرایی، پستمدرنیسم را رد میکند و خودش را جایگزین آن میداند؛ چراکه پستمدرنیسم در پاسخگویی یا پیشبرد مسائل اساسی بشر بازنده بودهاست.
۴. بازنوگرایی معنویتی عمیق همراه با محتوا را دربردارد و به ماتریالیسم علمی، پوچگرایی و کلاهبرداری-از-معنویات پایان میبخشد.
۵. ما دیگر به این مکتب توخالی، احمقانه و کسلکننده احتیاجی نداریم، چیزی که ما میخواهیم چیز تازهای نیست بلکه کاملا تکراریست. ما خواستار هنری هستیم که جسم و روح را درگیر یکدیگر میکند و به قوانین پیچیده و اساسیای پیمیبرد که حافظ خرد و بصیرت تاریخ بشرهستند؛ این عملکرد صحیح سنت میباشد.
۶. بازنوگرایی هیچگاه پتانسیلش را به صورت کامل تخلیه نکردهاست. و فراتر رفتن از مکتبی که خودش هنوز بهدرستی جایگاهش را پیدا نکردهاست بیهوده خواهد بود.
۷. معنویت، سفر روح بر روی زمین است که وظیفهی اولیهی آن بیان مفاهیمیست که باید با حقیقت روبرو شوند. حقیقت همانی است که هست، گذشته از آنکه ما چگونه خواستار آن هستیم. یک هنرمند معنوی بودن بدین معنیست که کارهایمان را بدون عقبنشینی خوب و بد، زیبا و نازیبا، قوتها و ضعفها، تا اینکه خودمان را بشناسیم و درنتیجه رابطهی حقیقیامان را با دیگران و رابطهی ما با جهان-غیب.
۸. هنر معنوی دربارهی یک سرزمین-خیالی نیست، بلکه درمورد به عهده گرفتن قسمت سخت زندگی میباشد. قرار است به تاریکیها رسوخ کنیم و با سگهای وحشی دوستی برقرار کنیم. معنویت یعنی آگاهی به اینکه هر-چیزی-که-در-دنیا-موجود-است برای مقصود والایی آفریده شدهاست.
۹. هنر معنوی یک دین نیست. معنویت رقابت انسان برای فهم خود و همچنین فهم نمادشناسیاش میباشد، بهوسیله شفافسازی و راستین بودن هنرمند.
۱۰. یک هنر حقیقی خواهان ارتباط هنرمند با خودش، مردمش و خدایش میباشد. هنری که نتواند این مفاهیم را برساند هنر نیست.
۱۱. باید توجه شود که تکنیک بهوسیله بینش هنرمند دیکته میشود، و این درصورتی است که زمینه متناسب با آن فراهم باشد.
۱۲. وظیفه بازنوگرا این است که خداوند را دوباره به هنر بازگرداند اما نه به معنای خداوندی که در گذشته بودهاست. بازنوگرایی یک دین نیست، اما ما پیرو خداوندیم.
۱۳. یک هنر حقیقی بیانیهای-قابل-رویت، مدرک و شاهدی از مکاشفه روح است. هنر معنوی به این معنی نیست که مریم مقدس یا بودا کشیده شوند، بلکه هنر معنوی به تصویر کشیدن چیزهاییست که به روح هنرمند دسترسی دارد. هنر معنوی خیلی وقتها معنوی بهنظر نمیرسد و ممکن است به هر چیز دیگری شبیه باشد چراکه معنویت همه چیز را شامل میشود.
۱۴. چرا ما به یک هنر معنوی نو نیاز داریم؟ برای آنکه ارتباط پرمعنا همان چیزیست که انسانها را خشنود میکند. فهمیده شدن و فهمیدن یکدیگر زندگی را لذتبخشتر و باارزشتر میسازد.
چکیده:
این مسئله برای هر شخصی که دارای روان سالمی باشد واضح است که آنچه هماکنون ارایه میشود کاملا جدی است و به عنوان هنر منتخب رایج میباشد؛ که نیز شاهدی است بر اینکه پیشرفت ظاهرا-عقلانی ایدههای-اساسی منحرف شدهاست.
ما به این نبود-معنا اشاره داریم، درنتیجه یک هنر-منسجم میتواند دست یافتنی باشد و اینکار میتواند تعادل هنر-متظاهر را از هم بپاشاند.
بگذار جای شکی باقی نماند، که زایشی نو در هنر رخ خواهد داد چراکه هنر تنها همین مسیر را دارد. تعهد استاکیسم این است که هماکنون هنر معنوی را دوباره زنده کند.
ضدهنر
جانمایه آنچه باید انجام شود
۱. استاکیستها ضدضدهنر هستند.
۲. هنر مفهومی (و «هنر بریت» به عنوان جلوه محدود آن) برپایه هنر مارسل دوشان استوار میباشد.
۳. هنر مارسل دوشان هنر نیست بلکه عمدا و به قصد ضدهنر است.
۴. ضدهنر برای آنکه بتواند وجود داشته باشد اساسا به بودن هنر احتیاج دارد.
۵. کار دوشان علیه ابتذال و تشکیلات هنرمندان بیفکر دوره خویش بود.
۶. هنر امروز ضدهنر است.
۷. هنر امروز هنر نیست. روش کار هنر امروز به این صورت است که یک چیز غیرهنری را به عنوان هنر ارایه میدهد و این دقیقا طرز فکر دوشان است.
۸. (مفهومگرایی به این خاطر که سازندهٔ مفاهیم متعدد میباشد این لقب را نگرفتهاست، بلکه چون هیچگاه فراتر از یک تفکر نرفتهاست، مشخصا تفکر اصلی دوشان).
۹. تناقض بزرگ (اما کاملا سهوی) پسانوگرایی در این است که پسانوگرایی مصداق بارز موافقگرایی است - تشکیلاتی بیاساس که دوشان قبل از هر چیز آنها را مورد حمله قرار میداد.
۱۰. مبادی ضدهنر در غیاب هنر، به عنوان یک ضد بیمعنی است.
۱۱. امروزه تنها نوآوری ماندگار راه حقیقی دوشان است که ضد پرمدعایی، خودستایی، ترس و بیاستعدادی هنرمندان موافقگرا میباشد - برای مثال «گالری ساعتچی».
۱۲. استاکیستها فاتحان حقیقی «جانمایهٔ آنچه باید انجام شود» هستند.
۱۳. ضدضدهنر برای هنر است.
۲۰۰۰/۴/۱۱