سلام دوستان
چند وقتی بود که حال خوبی نداشتم . در روال انجام کارها خیلی زود اعتماد میکردیم و از تمام وجودمان برای کارفرما کار میکردیم و در جواب بعد از اینکه رضایت کارفرما را جلب میکردیم . ایشان حتی حاضر به پرداخت دستمزد نبود .
تا اینکه به دوستی رسیدم و در جواب مشکلم او این داستان را از شیوانا برایم نقل کرد :
مردی جوان پریشان و آشفته نزد شیوانا آمد و با حالتی زار و به هم ریخته گفت:
به هر کسی محبت میکنم جوابم را با گستاخی و بی احترامی میدهد و از مهربانی من سوء استفاده میکند و نمک میخورد و نمکدان میشکند.
شما بگویید چه کنم !
آیا طریق مهر و محبت را رها سازم و همچون خود آنها بیرحم و خودپرست شوم و به فکر منافع خودم باشم؟
شیوانا با لبخند گفت:
وقتی کسی به دیگری محبت میکند و در حق انسانهای اطراف خودش مهربانی و شفقت به خرج میدهد این کار را فقط به خاطر آنها انجام نمیدهد بلکه اولین فردی که از این عمل مهربانانه نفع میبرد خود شخص است که احساسی آرامبخش و متعالی وجودش را فرا میگیرد و برکت و شادی و عشق در وجود و زندگی او گسترش مییابد. اگر آنها جواب محبت را با فریب و دغل میدهند و از مهربانی تو سوءاستفاده میکنند، تو هرگز نباید فضای پاک و آرام و باصفای دل خود را به خاطر افرادی این چنینی تیره و تار کنی. هرچه اطراف تو را فریب و نیرنگ بیشتر فراگرفت تو به خاطر خودت و به خاطر آرامش و تعالی روح و روان خودت عاشقتر بمان و چراغ مهربانی را در دل خود خاموش نکن. در واقع به خاطر خودت هم که شده همیشه عاشق بمان !
به لطف خدا و توکل بر او شاد و سلامت باشید