وبسایت گروه سوناسازان Art Persian building sauna فن و هنر ایران زمین www.healthsauna.ir
 
 
WWW.HEALTHSAUNA.IR
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به سایت گروه سوناسازان خوش آمدید جهت تماس با ما به شماره 09123240237 تماس بفرمایید . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
 
 
ساعت : ۱:۳٢ ‎ق.ظ
نویسنده : { فربد حیدری } Farbod Heidari
نظرات

 

نجاری , درودگری حیدری

نجاری

درودگری حیدری

50 سال سابقه ( حداقل )

خورده کاری و کارهای جزئی

 

تلفن تماس : 02177303056

موبایل: 09125185170  علی حیدری


 

 

 

انجام کارهای چوبی  ،  نئوپان  و   HDF   و   MDF  ... 

تعمیرات  لوازم  چوبی

درب    طبقه کوبی    و  کمد دیواری 

 

تلفن تماس : 02177303056

موبایل: 09125185170  علی حیدری

   

خلاصه کارها :

بطور کلی یه نجار قدیمی مثل پدر من که نزدیک به 50 سال سابقه کار داره میتونه هر چیزی را با چوب بسازه اما با شرایط امروز و وضعیت کارگاه داری دیگه نمیشه مثل قدیم کار کرد و بیشتر تولید کنندگان مجبور شدن به کارهای کاذب رو ببرند یا تولیدی خود را کوچیک کنند .

امروز هم کارگاه نجاری حیدری فقط کارهای سفارشی را انجام میدهند.

و از انجام کارهای بزرگ خود داری میکنند

کابینت پارتیشن

دیوارکوب

درب های تمام چوب

درب های کمدی

جاکفشی

تعمیرات و نصب درب

طبقه کوبی

لمبه کوبی

ساخت لوازم چوبی و ام دی اف یا نئوپان

   

با تشکر : ..

   

پدر یعنی...

پدر یعنی : اون کسی که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید ماشین رو داد دستش درحالیکه چشمانش پر از گریه بود گفت : حالا تو موهای منو بتراش .

   

پدر یعنی : کسی که   نمی توانم  را زیاد در چشمش دیدیم ولی هرگز از زبانش نشنیدیم .

   

پدر یعنی : اونی  که  طعم  پدر داشتنو نچشید اما واسه خیلی ها پدری کرد.

   

پدر یعنی : اونی که کف تموم شهر و جارو میزنه که زن و بچه اش کف خونه کسی رو جارو نزنه.

   

پدر یعنی : اونی که هروقت میگفت  درست میشه  تمام نگرانی هایمان به یکباره رنگ میباخت.

   

پدر یعنی : اونی که وقتی پشت سرش از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره، میفهمی پیر شده !

   

وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده!

   

وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، می فهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه…

   

و وقتی میفهمی  نصف موهای سفیدش ، به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری .

   

خورشید هر روز دیرتر از پدرم  بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد .

   

به سلامتی تمام پدرها!

 

روزهای کودکی

می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!

حسین پناهی

========================== 

مهر و محبت مرد

زن و دختر جوانی پیرمردی خسته و افسرده را کشان کشان نزد شیوانا آوردند و در حالی که با نفرت به پیرمرد خیره شده بودند از شیوانا خواستند تا سوالی را از جانب آن ها از پیرمرد بپرسد!
شیوانا در حالی که سعی می کرد خشم و ناراحتی خود را از رفتار زشت دختر و زن با پیرمرد پنهان کند، از زن قضیه را پرسید. زن گفت: "این مرد همسر من و پدر این دختر است. او بسیار زحمت کش است و برای تامین معاش ما به هر کاری دست می زند. از بس شب و روز کار می کند دستانی پینه بسته و سر و صورتی زخمی و پشتی خمیده و قیافه ای نه چندان دلپسند پیدا کرده است. وقتی در بازار همراه ما راه می رود ما در هیکل و هیبت او هیچ چیزی برای افتخار کردن پیدا نمی کنیم و سعی می کنیم با فاصله از او حرکت کنیم. ای استاد بزرگ از طرف ما از این پیرمرد بپرسید ما به چه چیز او به عنوان پدر و همسر افتخار کنیم و چرا باید او را تحمل کنیم!؟
"

شیوانا نفسی عمیق کشید و دوباره از زن و دختر پرسید: "این مرد اگر شکل و شمایلش چگونه بود شما به او افتخار می کردید!؟"

دخترک با خنده گفت: "من دوست دارم پدرم قوی هیکل و خوش تیپ و خوش لباس باشد و سر و صورتی تمیز و جذاب داشته باشد و با بهترین لباس و زیباترین اسب و درشکه مرا در بازار همراهی کند"
زن نیز گفت: "من هم دوست داشتم همسرم جوان و سالم و تندرست و ثروتمند و با نفوذ باشد و هر چه از اموال دنیا بخواهم را در اختیار من قرار دهد. نه مثل این پیرمرد فرتوت و از کار افتاده فقط به اندازه بخور و نمیر برای ما درآمد بیاورد!؟ به راستی این مرد کدام از این شرایط را دارد تا مایه افتخار ما شود؟ ای استاد از او بپرسید ما به چه چیز او افتخار کنیم!؟
"

شیوانا آهی کشید و به سوی پیرمرد رفت و دستی به شانه اش زد و به او گفت: "آهای پیرمرد خسته و افسرده! اگر من جای تو بودم به این دختر بی ادب و مادر گستاخش می گفتم که اگر مردی جوان و قوی هیکل و خوش هیبت و توانگر بودم، دیگر سراغ شما آدم های بی ادب و زشت طینت نمی آمدم و همنشین اشخاصی می شدم که در شان و مرتبه آن موقعیت من بودند!"
پیرمرد نگاه سنگینش را از روی زمین بلند کرد و در چشمان شفاف شیوانا خیره شد و با صدایی آکنده از بغض گفت: "اگر این حرف را بزنم دلشان می شکند و ناراحت می شوند! مرا از گفتن این جواب معاف دار و بگذار با سکوت خودم زخم زبان ها را به جان بخرم و شاهد ناراحتی آنها نباشم
!"
پیرمرد این را گفت و از شیوانا و زن و دخترش جدا شد و به سمت منزل حرکت کرد
.
شیوانا آهی کشید و رو به زن و دختر کرد و گفت: "آنچه باید به آن افتخار کنید همین مهر و محبت این مرد است که با وجود همه زخم زبان ها و دشنام ها لب به سکوت بسته تا مبادا غبار غم و اندوه بر چهره شما بنشیند
."

==============================

راحت نوشتیم بابا نان داد...
بی آنکه بدانیم بابا چه سخت برای نان ، همه جوانیش را داد...

 

 

به کارگاه نجاری و درودگری حیدری خوش آمدید

نویسنده: { فربد } - جمعه ۳٠ فروردین ۱۳٩٢

به کارگاه نجاریو درودگریحیدری خوش آمدید

 

به نام خدا

این مطلب را برای پدرم و کارگاه نجاریپدرم ، علی حیدری، می نویسم.

یادش بخیر ، زمانی اگه کمتر از 20 سال تجربه نداشتی ، جرات کارگرفتن نداشتی ، نجاریجزو یکی از حرفه های سخت و مقدس بود ، وقتی یک چوبرا میخواستی برندی ، رنده کنید ، تو زمستون از عرق تمام لباست خیس می شد.

در بین نجاران اصطلاحی وجود داشت که از ارزش و اعتبار بالایی برخوردار بود . وقتی میگفتند فلانی نجار قدیمی است ، حساب کار همه دستشون میومد.

بله نجار قدیمی ، همان اشخاصی که بایک اره دو سر تنه هایی به بزرگی یک خانه را تبدیل به الوار و تختهمیکردند .و با تختههای بزرگ صفحه هایی مانند نئوپان، صاف و یک دست می ساختند و این صفحه های چوبی را که اقلب از چوبچنار و گردو بود ، دربو کمد و تخ÷ت هایی می ساختند که الان فقط نجاران قدیمی میتوانند همانند آن را بسازند . البته اگر از نسل آنها کسی دل و دماغ کار کردن را داشته باشه... !

نجاران قدیمی همه پهلوان بودند ، دور بازوهایشان از بس که اره و رنده کرده بودند با دور کمرشان یکی شده بود ، دستانشان از پوست درختان زبر تر شده بود و آرامش آنها هر روز بیشتر میشد ، زیرا نجاریصبر و حوصله زیادی میخواست.

همه فن حریف بودند ، ابزارهایشان را خود میساختند ، چسب را باید خود میساختند و...

اینجا یک کارگاه نجاریکوچک الست ، باقی مانده از کارگاه بزرگ قلهک ، در این کارگاه فقط کارهای کوچک و سفارشی انجام می شود ، مانند درب تمام چوب، درب ماستیو ، درب چوبی ، کمد ، قفسه بندی ، دراور ، میز ، کابینت ، و دیگر مصنوعات چوبی..

   

به کارگاه نجاریحیدری خوش آمدید.

 

 


:: برچسب‌ها: چوب, دکوراسیون منزل