123 امین زادروز
چارلی چاپلین
16 آوریل
سِر چارلز اسپنسر چاپلین یکی از مشهورترین بازیگران و همچنین کارگردان و موسیقیدان برجستهٔ هالیوود و برندهٔ جایزه اسکار است. بیشتر فیلمهای او کمدی و صامت هستند. چاپلین در زمینه سینما بیش از ۶۵ سال فعالیت کرد که شروع فعالیتهای وی از سالن ویکتوریا انگلستان به عنوان پسربچهای آغاز شد و تا سن ۸۸ سالگی ادامه یافت
چارلی اسپنسر چاپلین یا همان چارلی چاپلین در 26 آپریل 1889 در شهر والورث لندن واقع در انگلیس به دنیا آمد. چارلی چاپلین یکی از محوری ترین و مطرح ترین ستاره های روزهای اولیه هالیوود به شمار میرود . .اکثرا چاپلین را به عنوان نمادی برای فیلم های صامت می شناسند و اغلب با شخصیت محبوبش یعنی ولگرد کوچک آشنا بودند. مردی بود با یک سبیل نصفه ، کلاه لبه دار، عصای از جنس بامبو و آن طرز راه رفتن مسخره و خنده دارش که زیبایی خاصی به کارهایش می بخشید.
دخترم، جرالدین، پدرت با تو حرف میزند.
دخترم، جرالدین، پدرت با تو حرف میزند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد. آن شب است که این الماس، آن ریسمان نااستوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است
.... روزی که چهره ی زیبای یک اشراف زاده ی بی
بند و بار تو را بفریبد، آن روز است که بندبازی ناشی خواهی بود. بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند. دخترم جرالدین انسان باش، پاکدل و یکدل؛ زیرا که گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن، هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است
منبع : بانوان
دانشکده علوم پزشکی تربت حیدریه
نامه چارلی چاپلین به دخترش زرالدین
|
نامه ی چاپلین به دخترش
ژرالدین ! دخترم،
اینجا شب است... شب نوئل؛ در قلعه ی کوچک من همه ی این سپاهیان بی سلاح خفته اند، نه تنها برادر و خواهر تو ، حتی مادرت. به زحمت توانستم بی آنکه این پرندگان خفته را بیدار کنم خود را به این اتاق کوچک نیمه روشن ، به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم .
من از تو بس دورم خیلی دور... اما چشمانم کور باد اگر یک لحظه تصویر تو را از چشم خانه ی من دور کنند؛تصویر تو آنجا روی میز هم هست ،تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست ، اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر بر روی صحنه ی پر شکوه شانزه لیزه می رقصی ؛ این را می دانم، و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی آهنگ قدم هایت را می شنوم، و درین ظلمات زمستانی برق ستارگان چشمانت را می بینم . شنیده ام نقش تو در این نمایش پر نور و پرشکوه نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان تاتار شده، شاهزاده خانم باش و برقص ، ستاره باش و بدرخش ، اما اگر قهقه ی تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند ، ترا فرصت هشیاری داد ، در گوشه ای بنشین ، نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار، من پدر تو هستم ژرالدین! من چارلی چاپلین هستم ! وقتی بچه بودی شبهای دراز به بالینت نشستم و برایت قصه ها گفتم : قصه ی زیبای خفته در جنگل،قصه ی اژدهای بیدار در صحرا ، خواب که به چشمان پیرم می آمد طعنه اش می زدم و می گفتم: برو! من در رویای دخترم خفته ام ، رویا می دیدم ژرالدین، رویا...رویای فردای تو ، رویای امروز تو.
دختری می دیدم به روی صحنه ، فرشته ای می دیدم به روی آسمان که می رقصید، و می شنیدم تماشا گران را که می گفتند: دختره را می بینی ؟ این دخترِ همان دلقک پیره! اسمش یادته؟چارلی!
آری ، من چارلی هستم ،من دلقک پیری بیش نیستم . امروز نوبت توست، برقص! من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم و تو در جامه ی حریر شاهزادگان می رقصی ! این رقصها و بیشتر از آن صدای کف زدن های تماشاگران گاه ترا به آسمانها خواهد برد، برو! آنجا هم برو، اما گاهی هم روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن ! زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را،که با شکم گرسنه و پاهایی که ازبینوایی می لرزد، می رقصند. من یکی از اینان بودم ژرالدین!
در آن شب های افسانه ای ِ کودکی که تو با لالایی قصه های من به خواب می رفتی، من باز بیدار می ماندم، در چهره ی تو می نگریستم، ضربان قلبت را می شمردم و از خود میپرسیدم:چارلی! آیا این بچه گربه هرگز تو را خواهد شناخت؟
تو مرا نمی شناسی ژرالدین. در آن شب های دور، بس قصه ها با تو گفتم، اما، قصه ی خود را هرگز نگفتم. این هم داستانی شنیدنی است:داستان آن دلقک پیری که در پست ترین محلات لندن، آواز می خواند و می رقصیدو صدقه جمع می کرد . این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام . من درد بی خانمانی را کشیده ام واز این ها بیشتر، من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زد، اما سکه ی صدقه ی رهگذر خود خواهی، آن را می خشکاند، احساس کرده ام . با این همه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند، نباید حرفی زد. داستان من به کار تو نمی آید، از تو حرف بزنیم! به دنبال نام تو نام من است. چاپلین! با همین نام چهل سال، بیشتر مردم روی زمین را خنداندم وبیشترازآنچه آنان خندیدند،من گریستم.
ژرالدین! در دنیایی که تو زندگی می کنی، تنها رقص و موسیقی نیست.نیمه شب، هنگامی که از سالن پرشکوه تئاتر بیرون می آیی، آن تحسین کننده گان ثروتمند را یکسره فراموش کن .
اما حال آن راننده تاکسی راکه تورا به منزل میرساند بپرس .حال زنش راهم بپرس ...و اگر آبستن بود وپولی برای خریدن لباس بچه اش نداشت چک بکش و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار به نماینده خودم دربانک پاریس دستور داده ام فقط این نوع خرجهای تورا بی چون و چرا قبول کند اما برای خرجهای دیگرت باید صورت حساب بفرستی .گاه به گاه با اتوبوس، با مترو شهررا بگرد، مردم را نگاه کن ، زنان بیوه و کودکان یتیم را نگاه کن ودست کم روزی یک بار با خود بگو: من هم یکی از آنان هستم ! تو یکی از آنها هستی دخترم نه بیشتر !
هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به انسان بدهد ، اغلب دو پای اورا می شکند . وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه خود را برتر از تماشاگران رقص خویش بدانی همان لحظه صحنه را ترک کن و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان. من آنجا را خوب می شناسم ، از قرنها پیش آنجا گهواره بهاری کولیان بوده است . در آنجا رقاصه هایی مثل خودت خواهی دید، زیبا تر از تو،چالاک تر از تو و مغرور تراز تو!آنجا از نور نورافکن های تئاتر شانزه لیزه خبری نیست. نور افکن کولیان تنها نور ماه است!نگاه کن ! خوب نگاه کن! آیا بهتر از تو نمی رقصند؟ اعتراف کن دخترم! همیشه کسی هست که بهتر از تو باشد؛ و این را بدان که در خانواده چاپلین هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا گدای کنار رود سن ناسزایی بدهد!
من خواهم مرد، و تو خواهی زیست. امید من آنست که تو هرگز در فقر زندگی نکنی ، همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم ، هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر؛ اما همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی ، با خودت بگو : سومین سکه مال من نیست، این باید مال یک مرد گمنام باشد که امشب به یک فرانک احتیاج دارد. جستجویی لازم نیست، این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم ، برای آنست که از نیروی افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم . من زمانی دراز در سیرک زیسته ام ؛همیشه و هر لحظه به خاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می روند، نگران بوده ام . اما این حقیقت را با تو بگویم دخترم: مردمان بر روی زمین ِ استوار، بیش از بند بازان بر روی ریسمان ِ نااستوار سقوط می کنند. شاید که شبی، درخشش گرانبهاترین الماس این جهان ترابفریبد، آن شب این الماس ریسمان نااستواری خواهد بود که به حتم از آن سقوط خواهی کرد !آن روز تو بند باز ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی همیشه سقوط می کنند! دل به زر و زیور نبند، زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه ،این الماس برای همه می درخشد.
برهنگی بیماری عصر ماست!من پیرمردم، شاید حرفهای خنده آور می زنم، اما بد نیست اندیشه تو در این مورد مال ده سال پیش باشد، مال دوران پوشیدگی! نترس! ده سال ترا پیر نخواهد کرد. به هر حال امیدوارم تو آخرین کسی باشی که تبعه جزیره ی لختی ها می شود! می دانم که پدران و فرزندان همیشه جنگی جاودانی با یکدیگر دارند. با من ، با اندیشه های من جنگ کن دخترم؛من از کودکان مطیع خوشم نمی آید! با این همه پیش ازآنکه اشک های من این نامه را تر کند، می خواهم یک امید به خودم بدهم؛ امشب شب نوئل است، شب معجزه؛ امیدوارم معجزه ای رخ دهد تا تو آنچه من براستی می خواستم بگویم دریافته باشی.
چارلی دیگر پیر شده است ژرالدین! دیریا زود باید به جای آن جامه های نمایش ، روزی هم جامه عزا بپوشی و بر سر مزار من بیایی. حاضر به زحمت تو نیستم ، تنها گاهگاهی چهره ی خود را در آینه نگاه کن ، آنجا مرا نیز خواهی دید! خون من در رگهای توست.امیدوارم حتی آن زمان که خون در رگهای من می خشکد ، چارلی را ، پدرت را فراموش نکنی. من فرشته نبودم ، اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم آدمی باشم! تو نیز تلاش کن. رویت را می بوسم .
سوئیس
چارلز چاپلین
تولد چارلز اسپنسر چاپلین ۱۶ آوریل ۱۸۸۹ لندن انگلستان
مرگ ۲۵ دسامبر ۱۹۷۷ ووی سوئیس به مرگ طبیعی
جوایز اسکار
نامزد جایزه ی اسکار بهترین بازیگر برای سیرک و دیکتاتور بزرگ
نامزد جایزه ی اسکار بهترین کارگردانی برای سیرک
نامزد جایزه ی اسکار بهترین فیلم دیکتاتور بزرگ
نامزد جایزه ی اسکار بهترین فیلمنامه برای دیکتاتور بزرگ و موسیو وردو
جایزه ی اسکار ویژه به خاطر فیلمنامه بازی کارگردانی و تهیه ی سیرک در سال ۱۹۲۸
جایزه ی اسکار بهترین موسیقی متن دراماتیک ( به اتفاق ریمود رش و لری راسل) برای لایم لایت
اسکار افتخاری در سا ل۱۹۷۲
تصویر چارلی که د رجاده ای پرت و دور افتاده پشت اش را به دوربین می کند و به سوی افق رهسپار
می شود یکی از به یاد ماندنی ترین تصاویر سینمایی موجود است .
چاپلین به عنوان بازیگر نویسنده تهیه کننده کارگردان و سازنده ی موسیقی متن یکی از مهمترین
چهره های تاریخ است که با تعداد زیادی فیلم کوتاه که امیزه ای بود از شوخی و احساس به سینما به منزله ی یک فرم هنری مشروعیت بخشید.
چاپلین برای خلق شخصیت چارلی آسمان جل اش لباس و کفش و کلاه سایر اعضای گروه مک سنت را قرض گرفت از جمله ی این لباس ها شلوار بسیار گشاد و کوته انداخته راسکو آرباکل بود و کفش های سایز ۱۴ فورد استرلینگ و سبیل های مک سواین ولی عصای بامبو در واقع مال خودش بود
همه همسران چاپلین بازیگر بودندو همگی موقع آشنایی با چاپلین ۱۹-۱۸ سال بیشتر نداشتند دو ازدواج اول اش با هریس و همینطور لیتا گری جوان یک رسوایی ملی بود تا بدانجا که می گویند زندگی عاطفی چاپلین الهام بخش ولادیمیر نابوکف در نوشتن رمان جنجالی اش لولیتا شده است
درباره کتاب : نگاهی به کتاب « لولیتا » نوشته ولادیمیر ناباکوف
یادآور گل های سرخ و اشک
لولیتا کتابی است از عمق ادبیات.
تراژدی ناباکوف شکل طنز آلود تراژدی های شکسپیر است
قابلیت و استعداد چاپلین در زمینه ی موسیقی باعث شد که یکی از ناموفق ترین فیلم هایش به یک فیلم پول ساز تبدیل شود تر انه اش (این آواز من است ) که برای آخرین فیلم اش کنتسی از هنگ کنک (۱۹۶۷)
نوشته شد با صدای پتولا کلارک به یک ترانه ی پرفر وش بین المللی تبدیل گردید
یکی دیگر از ترانه های مهم اش لبخند بود که آن را برای عصر جدید (۱۹۳۶) نوشت و ح دود بیست سال بعد توسط نات کینگ کل خوانده شد و آن هم به شدت فروش کرد.
چاپلین به اتفاق چهارمین همسر ش اونا اونیل به سوئیس رفت و دوران بازنشستگی اش را در آنجا سپری نمود.
اونا اونیل چهارمین همسر چاپلین دختر یوجین اونیل نمایشنامه نویس بود اونیل سعی کرد جولی ازدواج دختر ۱۷ ساله اش را با این کمدین جنجالی بگیرد و پس از ازدواج شان نیز با دخترش قهر کرد.
در یک حادثه ی عجیب پس از مرگ در سال ۱۹۷۸ تابوت چاپلین را سه ماه پس از مرگ اش دزدیدند و برای گرفتن رشوه از خانواده اش آن را ضبط کردند. سرنخ های پلیس آنها را به یک جفت مخالف سیاسی اهل شرق اروپا رساند که جسد را در ۱۵ کیلومتری گور اصلی اش دفن کرده بودند سه ماه پس از این حادثه جسد به
خانواده ی چاپلین بازگردانده شد و
حالا در یک مقبره قرص و محکم بتونی نگهداری می شود.
فیلم های مهم
پسر بچه (۱۹۲۱)
جویندگان طلا (۱۹۲۵)
روشنایی های شهر (۱۹۳۱)
دیکتاتور بزرگ (۱۹۴۰)
موسیو وردو(۱۹۴۷)
سی و پنج سال از مرگ چاپلین اسطوره عصر سینمای صامت می گذرد
برخی جملات از زبان چارلی چاپلین :
از دشمن خود یکبار بترس و از دوست خود هزار بار .
حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادر اند.
اگر روزی خیانت دیدی ، بدان که قیمتت بالاست .
نقاش کامل آن است که از هیچ برای خود سوژه بسازد .
خوشبختی فاصله این بدبختی تا بدبختی دیگر است .
انسان اگر فقیروگرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد .
مردمان روی زمین استوار ، بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند .
وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان میدهد ،شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید.
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود.
شاید زندگی آن جشنی نباشد که تو آرزویش را داشتی ،اما حالا که به آن دعوت شده ای ، تا میتوانی زیبا برقص.
دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جا هست. به جای آن که جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید.
فیلمسازان باید به این نکته نیز بیاندیشند که فیلمهایشان را در روز رستاخیز با حضور خودشان نمایش خواهند داد.
من دریافته ام که ایده های بزرگ هنگامی به ذهن راه می یابند که مصمم به داشتن چنین ایده هایی باشیم .
خودپسندی زنها بزرگترین علت بدبختی ایشان و نابودی خانواده هاست . هیچ چیز به اندازه خودپسندی زنها بنیان خانواده را نابود نکرده است .
این یکی از تضادهای زندگی ما است ،که آدم همیشه کاراشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام میدهد .
شکست خوردن ناراحتی ندارد . آدم باید شجاع باشد تا بتواند از خودش یک احمق بسازد .
درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند در آتش کوره ها ساخته شده است .
بزرگ ترین الماس جهان آفتاب است،که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد .
ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری به بازار نرو .حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی بخش است .
از دیگر آثار چارلی چاپلین میتوان به قطعه های موسیقی ای اشاره کرد که او اکثرا از آنها در ساخت فیلم هایش استفاده می کرد . همچنین دو کتاب با موضوع شرح حال خود به نام های "اتوبیوگرافی من " در سال 1964 و " زندگی من در تصویر" در سال 1974 ، نگارش کرد. سرانجام چارلی چاپلین در 25 دسامبر 1977 در منزل خودش در سوئیس به مرگ طبیعی در گذشت . اما یک سال پس از فوتش ، جسدش را از داخل قبر سرقت کردند و به مدت 3 ماه خبری از جسد چارلی نبود ، تا اینکه با تلاش پلیس جسدش پیدا شد و وی را مجددا به خاک سپردند ، اما این بار او را در یک اتاقک احاطه شده از سیمان دفن کردند. فیلم های او نشان می دهد که حتی با کوچکترین و مسخره ترین کارها ، مثل پا لگد کردن یا مسخره راه رفتن و... ، می توان چشم انداز مثبتی را در زندگی و این جهان پر هرج و مرج ایجاد کرد.
برخی از فیلمهای چارلی چاپلین:
-
آتشنشان
-
ماجراجو
-
یک زندگی سگی
-
پسر بچه
-
دیکتاتور بزرگ
-
سیرک
-
شهر نورانی میشود
-
عصر جدید
-
مغازه وسیقه گذاری
-
دریا
-
غریبه
-
یک زن
-
بانک
-
سرسره بازی
-
خیابان آرام
===============
بیشتر بدانید ::
در سال ۱۹۱۳ بازی چاپلین در آمریکا مورد توجه یکی از فیلمسازان قرار میگیرد و از آن پس با شرکت فیلمسازی کی استون همکاری میکند.
وی نخستین فیلمش را با نام ساختن یک زندگی که فیلم کمدی بود در سال ۱۹۱۴ آغاز کرد. در این کمپانی و با این فیلم چاپلین به شهرت رسید. به تدریج چاپلین به محبوبترین هنرمند تاریخ سینما تبدیل شد و تهیهکنندگی آثارش را نیز بر عهده گرفت.
در نخستین فیلمی که به نام در تلاش معاش (1914) برای مک سنت بازی کرد، نقش یک شیک پوش تیپیک انگلیسی به او محول شد، اما با فیلم دومش، مخمصه غریب مبیل 1914، کارکتر یک ولگرد کوچولو را معرفی کرد؛ کارکتری که بعدها اورا شهره آفاق ساخت و به یک نماد جهانی سینمایی از یک فرد عامی در دوران ما بدل کرد.
چاپلین در کمپانی کی استون در 34 فیلم کوتاه و 6 حلقهای داستانی با عنوان رمانس ناکام تیلی (1914) به کارگردانی مک سنت بازی کرد و کاراکتر این دلقک ریزنقش محزون را به تدریج پرورش داد. شخصیتی با کفشهایی که برایش بزرگ بودند، شلواری گشاد و کتی تنگ که کلاه لبهدار دربی بر سر می گذاشت.
شخصیت پردازی درخشان او، همراه با حرکات پانتومیم که چارلی تبحر بیمانندی در آن داشت، از ولگرد کوچولو انسانی ساخت که با جهان پیرامون خود به کلی بیگانه است.
از جمله مشهورترین فیلمهایی که چاپلین در کمپانی اسانی ساخت، میتوان به ولگرد، شغل، بانک، شبی در نمایش اشاره کرد. این فیلمها در سال 1915 ساخته شدند.
این فیلمها چندان مورد استقبال قرار گرفتند که چارلی سال بعد درخواست هفتهای 10 هزار دلار به اضافه پیش پرداختی معادل 150000 دلاری پس از امضای قرارداد برای ساختن 12 فیلم برای کمپانی میو چوال را کرد.
معروفترین فیلمهای چاپلین در کمپانی میوچوال عبارتند از: بازرس فرودگاه 1916، مامور آتش نشانی 1916، ساعت یک صبح 1916، سر سره بازی 1916، سمساری 1916، خیابان اوباش 1917، مهاجر 1917، ماجراجو 1917.
چارچارلی چاپلین» دو فیلم آخرش را در لندن ساخت؛ «سلطانی در نیویورک» در سال 1957 و «کونتسی از هنگکنگ» در سال 1967 که کارگردانی، نگارش فیلمنامه و تهیهکنندگی آنها برعهده خود چاپلین بود. فیلم «کونتسی از هنگکنگ» با بازی «مارلون براندو» و «سوفیا لورن»، آخرین حضور چاپلین در عرصه سینما بود.
«چاپلین» پس از خداحافظی از بازیگری، بین سالهای 1969 تا 1976، موسیقی فیلمهای صامتاش را میساخت و آنها را دوباره عرضه میکرد. وی روز چهارم مارس 1975 بهجهت سالها خدمت هنری به جامعه انگلستان از سوی ملکه الیزابت دوم به مقام شوالیه رسید و لقب «سر» را دریافت کرد.
برخی از جوایز و افتخارات وی :
برنده جایزه اسکار بهترین موسیقی ارجینال برای فیلم لایم لایت در سال ۱۹۷۳.
نامزد دریافت جایزه اسکار در رشتههای بهترین فیلم، بهترین فیلم نامه ارجینال و بهترین بازیگر نقش اول برای فیلم دیکتاتور بزرگ در سال ۱۹۴۱.
نامزد دریافت جایزه اسکار در رشته بهترین فیلم نامه ارجینال برای فیلم موسیو وردو در سال ۱۹۴۸.
دریافت جایزه اسکار بهترین دستاورد هنری برای فیلم سیرک در سال ۱۹۲۹.
دریافت جایزه افتخاری یک عمر فعالیت هنری در سال ۱۹۷۲.
برنده جایزه افتخاری شیر طلایی از جشنواره ونیز در سال ۱۹۷۲.
با تشکر از توجه شما گرداورنده : وبسایت جامع پیمانکاران
www.aggahi.com
آگهی رایگان . معرفی مشاغل و وبسایت ها